ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

بازی حیوونا چی می خورن؟ (۱)

- ارنواز بیا یه بازی کنیم - چه بازی ای؟ - ببینیم حیونا چی می خورن؟ - باشه - من شروع می کنم، خرسا چی می خورن؟ - عسل - آفرین، خرگوش؟ - هویج - اسب؟ - نه، نه، نوبت منه - باشه بگو - اسب؟ - علف - حالا نوبت توئه - موش - نه، اسبو بگو - آهان، اسب - علف - بارک الله، از کجا می دونستی؟
19 خرداد 1392

سیرک ارنواز

ارنواز من و مامان را صدا می کنه که یک نمایش سیرک واسه مون اجرا کنه. خودش رفته زیر میز و وسایل کارش را هم برده اونجا. یک پاشنه کش بلند، دو تا نمکدان، یه بطری کوچک آب، یک بطری نوشابه، یک لیوان پلاستیکی و یک پاکت کاغذی. نمایش به زبان ایتالیایی انجام میشه که البته تو اینجا ترجمه میشه. - نگاه کنید به این (پاکت کاغذی)  ... حالا چشماتونو ببندید... ارنواز شروع می کنه به ریختن همه خرت و پرت ها توی پاکت - حالا باز کنید، هیچی نیست من و مامان: وای!!!! - حالا دوباره ببندید بعد پامیشه و پاکت را میبره یکجایی قایم می کنه و بعد خودش برمی گرده - حالا باز کنید من و مامان: وای!!!! این بود سیرک ارنواز ...
19 خرداد 1392

fantasma

داریم قایم موشک بازی می کنیم. ارنواز رفته توی کمد قایم شده و من هم مثلا نمی دانم و دارم دنبالش می گردم. - ارنواز کجایی؟ ... ارنواز؟ ... نیستی؟ ... نه مثل اینکه نیست، ولی یه صدایی میاد؟ - اووووووووو - وای صدای چیه؟ - اووووووو - آره مثل اینکه یه صداییه. نکنه fantasma (شبح) باشه - اوووووو - وای fantasma  - اووووو - کمک ارنواز، کمک - اووووو - استپ ارنواز استپ، فکر کنم fantasma اومده باشه - واقعا؟ - چی؟ - واقعی fantasma اومده؟ - نه بابا ، تو بازی را میگم - اوووووو   ...
12 خرداد 1392

muscoli

بچه ها هم مثل بزرگترها گاهی نگرانی هایی دارند. بعضی روزها نگرانی ارنواز اینه که کسی هندونه هاشو نخوره و روز دیگه نگران اینه که وقتی بزرگ شد، لباس های مامانشو تصاحب کنه. اما امروز که از مهدش اومد نگرانی جدیدی داشت: muscoli یا همون عضله. ارنواز دلش نمی خواست عضله داشته باشه و وقتی فهمید که فقط پسرها عضله در میارن خیالش راحت شد
12 خرداد 1392

پلیس مورچه ها

یک موجوداتی وجود دارند به نام میکروب ها که خب همه می دونیم چی اند؛ ولی وقتی ارنواز کوچک بود طبیعیه که نمی تونست تصویری از میکروب ها داشته باشه؛ در نتیجه به جاش گفتیم جوجو. جوجوها کارهای مختلفی می کنن و از جمله تو پی پی ها هستند  وقتی که پی پی ها از دل بیرون نمی آیند باعث دل درد می شوند. یکی دیگه از کارهای جوجوها اینه که گاهی ناناز را گاز می گیرند و اونجا اوف میشه (اینها همه مال کوچیکتریاشه) اینکه جوجوها گاز می گیرند و مورچه ها هم گاز می گیرند، کم کم به قلب (یعنی تغییر) کلمه انجامید و کسانی که اونجا را گاز می گرفتند و اول میکروب بودند و بعد شدند جوجو، دست آخر شدند مورچه. از آنجاییکه وظیفه پلیس ها مقابله با نا امنیه (مثل کاری که سردار...
12 خرداد 1392

گیره

- مامان اینا چیند؟ - گیره - می دیشون به من؟ - مال تو چند تانیه بعد - ارنواز کجا میری؟ - میرم اونجا - اونجا واسه چی؟ - گیره ها را بگذارم - نه عزیزم اون که گیره لباس نیست، اون گیره کاغذه چند دقیقه بعد - بابا بهم کااذ (کاغذ) می دی؟ - واسه چی؟ - واسه گیره - آره بیا این هم دو تا کاغذ - کمکم می کنی؟ - آره ببین باید اینجوری به هم بچسبونیشون - نه...  اینجوری نیست - پس چه جوریه؟ - یه خودکار بده بابا خودکار را می دهد و ارنواز نقاشی می کند. چند دقیقه بعد ارنواز نقاشی را تمام می کند و به سمت دستشویی می رود. - بابا کمکم می کنی؟ - ا... چرا کاغذو زیر آب گرفتی؟ - حالا می بینی چند ثانیه بعد - بیا - چی کارش کنم؟ -...
6 خرداد 1392

یک سوال علمی پزشکی دیگرتر

- بابا اینجام درد می کنه - خب مامان که گفت اول صبحی هندونه نخور دلت درد میگیره - دلم نیست آخه - پس کجاته؟ - معده ام - خب به خاطر هندونه است دیگه - نه بخاطر اینه که داریو اینجوری زد تو دلم - ارنواز داریو یک هفته پیش زد به دلت، الان درد می کنه؟ - خودش فهمید چه کار بدی کرد؟ - آره - دیگه درد نمی گنه؟ - نه - داریو اژدها میشه؟ - نه
6 خرداد 1392